تفریحات من

وبلاگی برای معرفی فیلم, کتاب, سریال, بازی, آهنگ

تفریحات من

وبلاگی برای معرفی فیلم, کتاب, سریال, بازی, آهنگ

۴ مطلب با موضوع «رمان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



نام کتاب: مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد

نویسنده: یوناس یوناسن

مترجم: فرزانه طاهری

انتشارات: نشر نیلوفر


"مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد" رمان شادی است که اوقات خوبی را برای شما به همراه خواهد آورد. در عین حال نویسنده با ایجاد فضای طنز گونه و شاد تمامی وقایع مهم صد سال اخیر را مرور میکند و در پایان حتی گذری هم به انجیل میزند و برداشتی ظنز گونه از مسیحیت هم به ما ارائه میکند. ترجمه ی داستان خوب بود ولی نیاز به ویراستاری دارد. خانم فرزانه طاهری جزو مترجمین خوب هست که متسفانه در این کتاب به علت نبود ویراستار ایرادات کوچکی وجود دارد که قطعا سهوی هستند و وجود ویراستار به برطرف کردنشان قطعا کمک خواهد کرد. تا جایی که دیدم چندین مورد حروف اضافه و حروف ربطی در جای صحیح به کار برده نشده بودند که باعث میشد ما دوباره جمله را برای درک مطلب بخوانیم.

امتیار نهایی به خود رمان نه ترجمه: *****
آمتیار نهایی به ترجمه: *****
  • Sina Taherinejad
  • ۰
  • ۰



نام کتاب: مادام بوواری

نویسنده: گوستاو فلوبر

مترجم: مهدی سحابی

انتشارات: نشر مرکز


این کتاب جزو رمانهای کلاسیکی است که باید خواند. هر چند به رقم سانسورها که بیشتر صفحه های برتر این کتاب را حذف کرده اند ولی با این حال با ترجمه ی نسبتا خوبی طرف هستیم که باعث میشود ارزش خواند کتاب را به ما بیشتر نشان دهد( تا به حال چندین مترجم دیگر هم این کتاب را ترجمه کرده اند و سالها قبل در یک شماره از گلستانه همه ی ترجمه ها را با هم مقایسه کرد). داستان راجع به زنی است به نام اما (Emma) که به همشری مردی به اسم شارل در می آید. اما از زندگی چیزی فراتر از مراسم تکرار هر روزه را میطلبد و همین خواستن است که منجر به سقوط او و در نهایت به پایان تراژیک داستان می رسد. از روی این کتاب تا به حال اقتباسهای سینمایی زیادی شده است که اولین بار توسط ژان رنوآر در سال 1932 بود.

امتیار نهایی به خود رمان نه ترجمه: *****
آمتیار نهایی به ترجمه: *****
  • Sina Taherinejad
  • ۰
  • ۰



نام کتاب: امون را

نویسنده: ویکتور پلوین

مترجم: پیمان خاکسار

انتشارات: نشر زاوش


باز هم داستانی بر علیه شوروی سابق. در یک کلام کتاب برای آمریکایی ها نوشته شده است که به تمامی آثار هنری ضد شوروی جذب می شوند. این نکته اصلا مهم نیست که نویسنده تمامی داستان را چگونه و در چه مکانی به تصویر می کشد. اصل داستان, تاثیر رسانه ی جمعی بر ذهن مردم است. در پایان داستان ما یاد فیلم Wag The Dog می افتیم که در آن فیلم رابرت د نیرو فقط با چند تا فیلم کوتاه و ساده یک جنگ غیر واقعی را به تصویر می کشد و به راسانه ها می قبولاند که در اروپای شرغی جنگی در گرفته است. اینجا هم قصد است که با نشان دادن لوناخود در برابر دوربین ها نوعی موفقیت علمی اعلام شود. نویسنده ار زوی قصد ایدئولوژی شوروی را وارد داستان میکند که جذابیت بیشتری به داستان بدهد در صورتی که اگر کشور را از کتاب حذف کنیم به نظر من تاثیر داستان بیشتر می شود و می تواند با خواننده های بیشتری ارتباط برقرار کند. البته باید راجه به ترجمه ی ضعیف مترجم هم بگویم که اصلا از پیمان خاکسار این ترجمه انتظار نمی رفت. با مقایسه متن انگلیسی با فارسی می توان فهمید که مترجم اصلا وقتی روی ترجمه نگذاشته است و در بعضی از موارد هم اینقدر بد و گنگ ترجمه کرده است که خواننده ی متن فارسی نمی تواند روند داستان را دنبال کند. به نظر شخصی من گنگی ترجمه از دو نکته نشات می گیرد.

1. مترجم وقت برای ترجمه نگذاشته است و فقط میخواسته که این کتاب را ترجمه کند.

2. مترجم داستان را کمال و تمام نفهمیده است.


امتیار نهایی به خود رمان نه ترجمه: ***
آمتیار نهایی به ترجمه: *

  • Sina Taherinejad
  • ۰
  • ۰


نام کتاب: نام من سرخ
نویسنده: ارهان پاموک
مترجم: عین له غریب
انتشارات: چشمه

اول از ترجمه این کتاب بگم که این کتاب اخریا توسط نشر مروارید و با ترجمه تهمینه زاردشت هم منتشر شده است. در زبان انگلیسی من دو ترجمه از این کتاب دیدم که سبک یکی مشابه نوشته های قدیمی و کلاسیک و تا اندازه ای سنگین بود و ترجمه دوم انگلیسی زبانی بسیار ساده و راحت را در ترجمه انتخاب کرده بود که خواندنش بسیار راحت است. ترجمه عین له غریب, هم ترجمه ی خوب و روانی است. البته ایرادات خودش را دارد. اولین ایرادی که به چشم میخورد نبود کاما در این ترجمه است و این باعث میشود که خوانند بعضی از جمله ها را چندین بار بخواند تا متوجه منظور نویسنده شود. و ایراد دوم بیشتر نکات ریزی است که مترجم در ترجمه رعایت نکرده است. بعضی مواقع با مقابله با نسخه ی زبان انگلیسی کتاب متوجه شدم که مترجم بعضی از جملات را همانجوری که خوانده میشود ترجمه کرده است و در حالیکه تمامی کسانی که اندک سررشته ایی از ترجمه دارند میدانند که مترجم نباید به فکر حفظ ساختار دقیق جمله ی زبان اصلی در زبان دوم باشد و باید در ترجمه جمله را با توجه به ساختار زبان مقصد نوشت. ایراد بعدی که من متوجه آن شدم در داستان است. در داستان شکوره دو فرزند دارد به نام های ارهان و شوکت. در جای جای داستان شوکت دختر معرفی میشود در حالیکه در اصل داستان شوکت پسر است. جالب است بدانید که شکوره اسم واقعی مادر نویسنده است و شوکت هم اسم برادر بزرگتر نویسنده میباشد.

# این قسمت شامل نکاتی است که اگر داستان را نخوانده اید بهتر است به پاراگراف بعدی بروید.
در طول داستان با توجه به سرنخ های داده شده من به این نتیجه رسیدم که قاتل پروانه است ولی در انتها دیدیم که قاتل زیتون بود. مطمئن نیستم که در اصل کتاب همه چیز به این شکل بوده است و احتمالا مترجم در ایم میان اشتباهاتی داشته است که پس از بررسی مجدد کتاب ترجمه شده و اصل کتاب این قسمت را کامل میکنم.

راجع به داستان باید بگم که ماجرای اصلی رمان نقاشی یک کتاب و پیدا کردن قاتل ظریف افندی و شخص دیگری است. داستان 700 صفحه ایی در یک خط خلاصه میشود ولی چیزی که در طول رمان با آن مواجه میشویم فراتر از روایت و ماجراست. داستان ماجرا محور نیست و نقاط اوج داستان به تعداد انگشتان دست نمیرسد. داستان از طریق تفکرات شخصیتهای مختلف به جلو برده میشود و جنبه ی راشومون گونه ی داستان و راوی هایی مثل سکه, شیطان, اسب, مرگ و رنگ قرمز که همه گی نقاشی هستند باعث ایجاد فضایی میشود که تحت تاثیر خورخه لوئیس بورخس است. داستان راجع به نقاشی است و اطلاعات زیادی راجع به نقاشی به ما میدهد و از دریچه چشم شخصیت های رمان و مخصوصا نقاشاها فرهنگ زمانه به خوبی به خواننده منتقل می شود. چیزی که بعد از پایان داستان به ذهنم این رسید این بود که در طول داستان ما هیچ توضیح و توصیفی از شخصیتها نداریم. داستان چون از طریق راوی های مختلف روایت میشود در نتیجه هر کس برداشت خودش را بیان میکند و نویسنده هم در هیچ جا حضوری برای ارائه ی اطلاعات ندارد که باعث میشود ما از روی اعمال شخصیت ها به برداشتی راجع به آنها برسیم و برخلاف نظر بعضی از منتقدین که میگویند: "خیر و شر به طور کامل از هم تفکیک شده‌اند و اصلاً خبری از شخصیت‌های خاکستری نیست" به نظر من نوع رواین باعث میشود که این تفکیک وجود نداشته باشد و نویسنده آگاهانه برداشت ما از شخصیت ها را در لبه ی خیر و شر نگه میدارد. راجع به راوی های انتزاعی داستان مثل سکه, شیطان, اسب, مرگ و رنگ قرمز باید بگویم که آنها به نوعی خود را نماینده همه همنوعان خود میدانند و ارزش آنها کمتر از ارزش شخصیتهای داستان نیست چرا که حضور نمادین آنها به پیش برد و خلق فضای داستان کمک شایانی میکند. البته در پایان که شکوره میگوید ما نباید همه چیز را جدی بگیریم چرا که احتمالا داستان غلو شده است من یاد مظنونین همیشگی افتادم و این که بعد از همه این چند صدایی ها ما میفهمیم که راوی شکوره بوده است که از طریق نوشته ی احتمالی ارهان با ما حرف میزده است. در پایان دوست دارم که مجدد کتاب را بخوانم منتها این دفعه ترجمه ی انگلیسی کتاب را خواهم خواند و مجدد این نوشته را ویرایش خواهم کرد.

امتیار نهایی به خود رمان نه ترجمه: *****
آمتیار نهایی به ترجمه: ****

یکی از جملات کتاب که در ذهنم ماند:

"".
  • Sina Taherinejad